پيام
+
دست هاي کوچکش
به زور به شيشه هاي ماشين شاسي بلند حاجي مي رسد
التماس مي کند: آقا… آقا "دعا " مي خري؟
و حاجي بي اعتنا تسبيح دانه درشتش را مي گرداند
و براي فرج آقا "دعا " مي کند!!!!!
به زور به شيشه هاي ماشين شاسي بلند حاجي مي رسد
التماس مي کند: آقا… آقا "دعا " مي خري؟
و حاجي بي اعتنا تسبيح دانه درشتش را مي گرداند
و براي فرج آقا "دعا " مي کند!!!!!

*ياس*
91/5/25

گمنام آشنا
....بازنشرم نخورده بودددددددد؟؟؟....خب من بعد فيداتون رو بديد من بزنم
تشنه...
امان از اين حاجي ها...
گمنام آشنا
امان از بعضي از اين حاجي ها...
تشنه...
منظورم از حاجي همون حاجي هست که مورد خطاب فيد شماست
گمنام آشنا
هممون ديگه....هيععععععععععع
تشنه...
خدا هدايتشون کنه...
گمنام آشنا
اينو نوشتم دوباره پاکش کردم....ايشالا .....
البته جدا بنويس...اينجوري که شما نوشتيد يه معني ديگه ميده
تشنه...
اي بابا...شنونده بايد عاقل باشه
گمنام آشنا
اي بابا.... عجب....خب خواننده يه چيز ديگه ميخونه
تشنه...
خوب شد حالا؟؟اي بابا
گمنام آشنا
تشنه: خوب شد بابا.....بن بست
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید